اشعار ولادت حضرت علی اصغر(ع)
شبي كه آمدي و عرش در هوات افتاد
ستاره دور و بر عطر خنده هات افتاد
همينكه عطر نفسهات در زمان پيچيد
زمين براي بزرگي به دست و پات افتاد
براي دلبري از چشم بي قرار حسين
هماي عشق به چشمان دلربات افتاد
بزرگ مرد قبيله،علي اصغر عشق
كنار نام شما راهي از نجات افتاد
شكوفه سحر بيت حضرت ارباب
تو آمدي و علي باز در حيات افتاد
همينكه پاي تو در چشم شهر سكني كرد
عطش به چشم پر از آتش فرات افتاد
تو مستجاب ترين ذكر هر دعا هستي
ضمان حاجت هر درد بي دوا هستي
تو مثل يك گل سرخي كه بال و پر داري
براي دلبري از دلبران هنر داري
تمام اهل شما دلبرند اما تو
كرشمه و جنم و ناز بيشتر داري
اگر چه كودكي اما گواه تاريخ است
بزرگي از پر قنداقه ات به سر داري
تويي كه يك تنه يك لشگري براي حسين
شبيه حضرت سقا دل و جگر داري
تو حرف آخر و فصل الخطاب بابايي
چرا نيامده حالا سر سفر داري
قسم به اشك رباب و به خنده هاي حسين
مباد لحظه اي دست از دلم تو برداري
پناه لحظه دلواپسي علي اصغر
جواب روز غم و بي كسي علي اصغر
چقدر زير گلويت سفيد و جذاب است
به قب قبت اثر بوسه هاي ارباب است
به شوق خنده تو تا به صبح بيدار است
به يك كرشمه چشمت رباب بي تاب است
براب لحظه به لحظت،براي آينده
رباب نقشه كشيدست،حيف بر آب است
دو فصل تاج سر خاكيان شدي و حيف
كه مثل چشم تو بخت رباب در خواب است
نواي نغمه لالاييت چه دلگير است
ترنمي كه نوايش عمو عمو آب است
عطش رسيد و ترك شد لب شما ميسوخت
براي لحظه قربانيت خدا ميسوخت
پدر كه قصه ذبح عظيم ميداند
براي زير گلوي تو روضه ميخواند
چقدر نازك و نرم است حنجرت،حتي
كه رد باد به زير گلوت ميماند
تمام آرزوي مادرت فقط اين است
كه سال بعد برايت تولد افشاند
ولي هنوز زماني نميشود كه رباب
كنار نيزه براي تو فاتحه خواند
رسيده است غروب عظيم عاشورا
تو روي دست پدر سبز ميشوي حالا
حسن کردی
*********************
از لا به لای دفتر شعرم عبور خواهم کرد
امشب تمام قافیه ها را مرور خواهم کرد
انشای جمله های ملیحانه تو را
با کاغذی زجنس محبت نمور خواهم کرد
امشب به زیر پرچم عشق تو آمدم
مدح تو را ز جوهری از جنس نور خواهم کرد
حالا برای رسیدن به شأن تو
بالی برای پر زدنم جفت و جور خواهم کرد
ای پیر کو چک ای گل دردانه ی رباب
از خواندنم برای تو حس غرور خواهم کرد
اکنون مرا بهار دل انگیز دیگری
کی می رسد پیاله ی لبریز دیگری
امشب به سمت و سوی تو پرواز می کنم
با بردن نوای تو اعجاز می کنم
گفتم علی اصغر و لبریز از خمم
با جرعه ای ز جام تو آغاز می کنم
عاشق تر از همیشه نگاهم به سوی توست
با اشک خود محبتم ابراز می کنم
دل را دخیل یک پر قنداقه شما
بستم و قفل بسته ی خود باز می کنم
هر لحظه ، هر دقیقه ، تمامی عمر خود
حوض دو چشم خود ز تو نمساز می کنم
ای ماورای هر چه غزل در نگاه عشق
ساکن شدم به عشق تو در خانقاه عشق
امشب میان شعر و غزل بنده عابرم
با بیمه ای به اسم تو آسوده خاطرم
شش ماهه ای که یک شبه ، صد سال رفته ای
آقا محل بده به خدا بنده شاعرم
نذر شما و مادرتان ، شیره ی عسل
سر را بزن فدای شما بنده حاضرم
ای آنکه گوشه چشمی به ما کنی
شاید عوض شود به دمت هست و ظاهرم
امشب تمام قافیه هایم بدل شده
شعرم پر از طراوت طعم عسل شده
یک آیه از اهالی بالا رسیده است
زیباترین ستاره زهرا رسیده است
در نیل غصه های زمین یک عصا بزن
گویا دوباره حضرت موسی رسیده است
هر کس که مرده دل شده در عصر حاضرش
مژده بده به او که مسیحا رسیده است
باید سوار کشتی اهل یقین شوی
بر ساحل نگاه تو دریا رسیده است
امشب دوباره ساکن میخانه می شویم
شاید دوباره حضرت مولا رسیده است
شکر خدا که عنایتتان شامل شده
ابیاتی از دهان شما حاصلم شده
این ها گذشت و واقعه از راه می رسد
یوسف دوباره بر ته یک چاه می رسد
باید دوباره خواند غزل های نا تمام
وقتی پیامی از خود الله می رسد
مادر نشسته منتظر ماه پاره اش
اما فقط ز خیمه ی او آه می رسد
مولای ما کنار فرات و علی به دست
اما ز لحظه ای که حرمله آنگاه می رسد
این ها معادلات غریبانه ی غم است
این ها گذشت و واقعه از راه می رسد
حسین دست غریبی خود به زانو زد
برای جرعه ی آبی به حرمله رو زد
با حنجری شکسته خدا را صدا زدی
در لا به لای خون خودت دست و پا زدی
کوچکترین شهید حرم در سرای عشق
از سال شصت و یک سخن آشنا زدی
آری ، چگونه خوانمت از روی نیزه ها ؟
کوچکترین سری که تکیه بر این نیزه ها زدی
باور نمی کنم عزیز دلم روی نیزه ای
آتش به عمه و من و این خیمه ها زدی
جمعه غروب ، روز دهم ، در نگاه آب
یک مهر سرخ آخر این ماجرا زدی
آقا ببخش قصد جسارت نداشتم
بر این ردیف و قافیه عادت نداشتم
محمد مهدی نسترن
*********************
چشم يعقوب مسيل نيل است
كودكي در بغل راحيل است
مي توان خواند زپيشاني طفل
چون مسيحا نفس انجيل است
آيه ها مي چكد از لعل لبش
گريه اش لحن خوش ترتيل است
بال فطرس شده گهواره ي او
سايه بانش پر جبرائيل است
علوي زاده اي از نسل خليل
اين پسر كنيه اش اسماعيل است
خنده اش روح غزل هاي بهار
خنده اش شعر پر از تمثيل است
عرشيان سر خوش آهنگ وطرب
تار و دف در كف اسرافيل است
ريسه آويخته از عرش به فرش
اين هنرمندي ميكائيل است
مات و مبهوت ملائك ديدند
خنده اي بر لب عزرائيل است
رونقي داده به بازار شعف
حجره ي غصه وغم تعطيل است
صدقه مي دهد امشب آقا
دست هر حور و ملك زنبيل است
چه صف طول و درازي دارند
آخرين كس ته صف هابيل است
هاتفي گفت به ارباب بهشت
پسرت مايه ي فخر ايل است
وقت كوچ است ، برو قافله دار
نفرات سفرت تكميل است
وحید قاسمی
*********************
در واژگان شعر من طفلی بخواب است
گویی که او دردانه ی ناز رباب است
لالا بخواب آرام ای زیبای بابا
حالا که بابایت به لبخندی مجاب است
شاعر به لبخندش شدم وقتی که خوابید
شاعر نه ؛ بیتابی که خود در پیچ وتاب است
اشکی میان واژه های شعر خندید
یعنی که خون او به فردایی حساب است
لبخند تو ؛ آری تمام جرمت این بود
تیری به لبخندت ببین حالا جواب است
گل غنچه ؛ای غلتان خون در اوج معنی
یعنی که اینجا نقطه اوج کتاب است
محسن اولاد
*********************
زلال اشك تو رشك فرات است
فرات از صافى چشم تو مات است
وجود تو تعادل بخش این نهر
كه بى تو آبگیرى بى ثبات است
نماز صبر مىخواند كنارت
غمت گرداب كشتى نجات است
نیازى نیست تا حكمت بخوانیم
وجودت شرح اسماء و صفات است
من از عمر كمت خواندم كه روحت
به این كثرت سرا بىالتفات است
نخ قنداقه پر پیچ و تابت
مدار كهكشان و ممكنات است
رضا جعفری
*********************
تو را من مىشناسم بى قرینى
سوار كوچك نیزه نشینى
میان آیههاى سوره فجر
تو هم كوتاه و هم كوچكترینى
بگوید با زبان سرخ خونت
تو هم دلواپس فرداى دینى
به چشمان زمینى، آفتابى
به چشم آسمان، ماه زمینى
دلم را بین دست تو سپردم
تو هم مانند جدّ خود امینى
بسوزان، آب كن، از نو بریزم
یقین دارم تو هم مىآفرینى
رضا جعفری
*********************
گلویت را شبى ترسیم كردم
و جاى تیر را ترمیم كردم
کشیدم لحظه خندیدنت را
محبت را به خود تفهیم كردم
زمان خفتن و بیدارىام را
به وقت چشم تو تنظیم كردم
گرفته جرعهاى از چشم مستت
میان تشنگان تقسیم كردم
نشستم پاى درس حنجر تو
سپس بر اهل دل تعلیم كردم
همه آنچه ندارم را در آن شب
به پیش پاى تو تقدیم كردم
رضا جعفری
موضوعات مرتبط: حضرت علی اصغر(ع) - ولادت،مدح
برچسبها: اشعار ولادت حضرت علی اصغر(ع) مهدی وحیدی